مباحث قبلی و نوشته های پیش من از چند روز گذشته راجع به عدالت بود . مخاطبان خاص خودش را هم داشت یا توانسته بود جمع بیشتری از خوانندگان مطالبم را با این موضوع بیشتر همراه کند : خوشحال هستم و راضی ، بسیار خوشحال از این که همراهان خوبی یافتم .
همین امر باعث شد تا بر خلاف گذشته که به دلایل مختلف نوشتن راجع به موضوعی را ادامه نمی دادم ، مقصودم همان دلایلی است که گاه تا حد توهین و تهدید مرا آزار می دادند . موضوع عدالت برای خودم هم جذاب و جالب تر از پیش شد .
در روزنامه های این ایام خیلی خبرها بود که با موضوع من نزدیک به نظر می رسید _ هر چند تکراری بودن و شعاری بودن جملاتشون ، وعده ها و گفته ها دل هر خواننده ای را به درد می آورد . سخنران پیش از خطبه های نماز جمعه هفته گذشته رییس جمهوری بود که فرمودند باید ریشه های انحصار را بخشکانیم تا " عدالت " و وفاق و همدلی در جامعه ما پایدار باشد . اما هرکس که کوچکترین اطلاعی از دانش اقتصاد و سیاست داشته باشد می داند جدیدترین دیدگاه ها در حوزه نا برابری های اجتماعی و اقتصادی نشان می دهند که برای مقابله با این نا برابری ها ، به جای تمرکز بر میزان نا برابری و چگونه کاستن آن ها باید به منشا نا برابری ها توجه شود .
حال در جامعه ما منشا این نا برابری ها چیست ؟ از کجا پدیدار شده و چگونه گسترش یافته است ؟ به هر صورت ، کم و بیش ما قانون داریم . نهادهای نظارتی بر قوانین چه در هنگام تصویب و چه در طول مدت اجرای قوانین مصوب هم وجود دارد . مسوولیت هایی برای اجرای صحیح قوانین بر دوش جمعی از مردم همین کشور گذاشته شده ، آن ها که در همین سرزمین و بر همین خاک زندگی می کنند . پس چرا چنین است ؟
قدرت و ثروت چیز وسوسه انگیزی است برای همگان ، حتی آن ها که ادعای پاکی و مصونیت شان سر تا آسمان می کشد . همان ها که عناوین ، سمت ها و جایگاه هایشان می باید برایشان احترام و عزت اجتماعی به همراه داشته باشد .
حال وقتی در جامعه ای ، فساد ، انحصار ، نا برابری و تبعیض بیداد می کند برای یافتن ریشه هایش اولین نگاه مان باید به کدام سمت نشانه رود ؟ وقتی عدالتی وجود نداشته باشد ظهور و پیدایش و گسترش عدالت را از که و چگونه باید طلب کرد ؟
آیا این اتفاق از پایین به بالا آغاز شده یا از بالا به پایین ؟ همان کسانی که سال هاست می گویند : انحصار باید ریشه کن شود ، ریشه هایش باید خشکانده شود ، عدالت باید فراگیر شود در کجای این چرخه ایستانده اند ؟ آیا ده ها سال است این جملات را نشنیده ایم و آیا باز هم نخواهیم شنید ؟
عنوان این نوشته " یک خبر خوب از عدالت بود ! " به نظر من این خبر خبر بسیار بدی است چون حرف تازه ای نیست ، تکرار گذشته هاست ، باز هم فرار از واقعیت هاست باز هم فریب است و باز هم .... و باز هم ....
حتی دلخوشی هم نیست . درد است . غم است . رنج است . تحقیر است و ظلم مضاعف .
اگر باز هم موافق باشید با هم گفت و گو خواهیم کرد و اجازه بفرمایید
یعنی .... قلب من ضعیف شده است . می ترسم پس عاجزانه تقاضا
می کنم تهدید می کنم تهدید نکنید و اجازه بفرمایید !
هر چند من یک قلب که بیشتر ندارم آن هم متعلق به خوانندگان مطالبم است .
دیگر پیمان
نظرات شما عزیزان: